چرک نویس های ژینا ..



بی صدا،بی ارایش،بدتیپ،بامقنعه و تیپ اداری اومدم شرکت وسایلموجمع کنم ببرم ببرم که دیگه نبینمت ببرم که تموم شه همه چیز ببرم که دیگه هیچوقت نبینمت و بهونه ای برای دیدنت نداشته باشم اومدم بالا سلام کردم مستقیمرفتم سرمیزم و بعدم خواستم که برم صدام زدی گفتی بشین باهات کاردارم ((همیشه وقتایی که دعوامیکردیم ازاین رییس بودنت سواستفادع کردی )) گفتی سماورداره جوش میاد رفتی تواشپزخونه و بعد بادوتالیوان و یه قوری شکسته برگشتی ،گذاشتیشون رو میز شروع کردی به حرف زدن از
عشق من بهت اونقدر پاک و معصومانه و عمیقه که وقتی داشتم به پهنای صورت اشک میریختم و دلم اندازه ی یک دنیا برات تنگ شده بود ،توی شهربه این بزرگی و بین هزاران نقطه ی این شهر ، تومیدون تورو دیدم ساعت حدود 9:55 ، سرمیدون از خونه ی دای داود به سمت خونه خودمون ترمز کردم رد شدی و من دیدمت با همون لباس سرمه ای و باهمون استایل قوز کرده دقیقا سرمیدونی ک تواز راست من واردش شدی چقدر دلم برای خودم سوخت :)))))) چقدر دیدنت خوب بود :))) و منی که داد زدم توماشین و به عابجیم

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بلاگ من پیکاسو هنر کارگزاری بورس ایران مشاوره گمرکی کریم پور انتشار هر چی که بخوای انشابیست جدیدترین بازیها حوض نقاشی چاهستان کجاست و چه ویژگی های دارد؟